ماه من

مهمونی

  سلام هستی من !    عشق مامان پریشب منو تو با هم رفتیم مهمونی خونه خاله لیلا از صبح دیر از خواب بیدار شدی واسه همین ظهر هر کاری کردم تا بخوابی نشد ... وقتی بابایی اومد راه افتادیم و تو توی ماشین خوابت برد منم سپردمت به بابای مهربون و خودم رفتم مهمونی !       البته بعد از یکساعت بیدار شدی و من اومدم دم در و از بابایی یه دختر سر حالو تحویل گرفتمو بردم مهمونی ...   نمیدونی از دیدن بچه ها چقدر خوشحال شده بودی و چه جوری خودتو توی بازیاشون شرکت میدادی           پریشب  منو تو خیلی زو...
21 آبان 1390

روز برفی !

  سلام سفید برفیه من !   عسلم شب عید قربان خاله شیما اینا و مامان بزرگ اینا مهمون ما بودن قبل از شام هم همگی رفتیم خونه مامان بزرگ مامان و خلاصه مهمونی و مهمونداری قاطی شده بود       خونه مامان بزرگ بین تو و ارمیا رقابت توی خندوندن بقیه بود و همه با وجود شما دوتا وروجک سرشون حسابی گرم بود   بعدشم که اومدیم خونه ما و تو و ارمیا کلی با هم بازی کردین و خونه رو به هم ریختین       خاله هم برای شما یه لباس خوشگل بنفش خریده که خیلی بهت میاد ...       اونشب به همه مون خیلی خوش گذشت اما جای خاله منا و عمو آیدین خیل...
17 آبان 1390

بیست و یکمین ماه !

  سلام عروسکم !   مامانی دیروز وارد بیست و یکمین ماه زندگیت شدی خوشحالم که هر روز بزرگ شدنتو میبینم و هر لحظه از چیزهایی که یاد میگیری ذوقزده میشم   عزیزم اینروزا برای تو هر روز یاد گرفتن کلی لغت جدیده که با هزار نازو ادا تحویل ما میدی و ما رو از خود بیخود میکنی       دیگه خیلی از کلماتو عالی تلفظ میکنی و منظورتو خوب به همه میفهمونی و البته منظور همه رو هم خوب میفهمی   حتی وقتی دارم تلفنی با کسی حرف میزنم اگه پشت سرت چیزی بگم سریع عکس العمل نشون میدی   روابط عمومیت  خیلی خوبه و هر جا میریم و هر کی میاد نزدیکمون جزو دوستای شما مح...
12 آبان 1390

سوغاتی آنیتا

  سلام گل نازم !   ماه من ما هر از گاهی خاله شیما و عمو مجید و ارمیا رو میبینیم یعنی هر وقت که از ارومیه میان اینجا ! تو خیلی ارمیارو دوست داری اینسری که اومده بودن اینجا هی بغلش میکردی و نازش میکردی       خاله شیما رو هم خیلی دوست داری به خصوص که صداش خیلی شبیه منه و از وقتی نوزاد بودی به صدای خاله مثل من واکنش نشون میدادی هنوزم هر بار میبینیش خیلی باهاش صمیمی برخورد میکنی       اما خوشگل من  وقتی هنوز توی دل مامانی بودی خاله منا و عمو آیدین رفتن آمریکا ...   تازه اومده بودی توی دلم که فهمیدیم رفتنی شدن و من...
10 آبان 1390

مسافرت

  سلام شیرینک من !   دختر قشنگم این چند وقته سرمون کلی شلوغ بود ! هفته پیش مامان بزرگ از اصفهان اومدن اینجا قرار بود با هم بریم اصفهان تا همگی از اونجا بریم مشهد     چند روزی هم به شدت مریض بودی و بازم مثل همیشه یه چیز کثیف توی دهنت کرده بودیو واسه همین حالت تهوع و ... داشتی شدید !   من خیلی ناراحت بودم و اصلا دلم نمیخواست تورو توی این حالت ببرم مسافرت ... اما به هر حال ما رفتیم اصفهان و توی راه شما خیلی دختر ماهی بودی و فرداش هم همگی رفتیم مشهد البته با کلی معطلی توی فرودگاه و خسته شدن تو عشق مامانی !   از دیدن هواپیما های توی فرودگاه خیلی ذ...
8 آبان 1390

مهمونی

  سلام شیطون بلای مامان !   دختر گلم دیروز نوبت مهمونی خونه خاله زهرا بود و ما خیلی خوشحال بودیم که میتونیم بریم مهمونی !   دیروز ظهر تو برعکس همیشه 3ساعت و نیم خوابیدی و وقتی هم که از خواب بیدار شدی خیلی کسل بودی واسه همین من فکر کردم مهمونی زیاد بهمون خوش نمیگذره   اما خوشبختانه اشتباه کرده بودمو دیروز به هردومون خیلی خوش گذشت ...     آریانا هم که از کوچیکیاتون با هم دوست بودین خیلی بزرگ شده بودو با هم خیلی خوب بودین البته تو با همه بچه ها خوب بودی و با همه شون بازی میکردی و من با خیال راحت با دوستام مشغول بودم     چند ...
27 مهر 1390

اسب آنی

  سلام نازنازی مامان !   دختر گلم دیشب ما مهمون داشتیم و تو از وقتی فهمیدی که دوست بابایی قراره با نی نی شون بیان خونه مون کلی ذوق کرده بودیو همش میگفتی عموووو ... نی نی ...   وقتی مهمونامون اومدن اولش یه کم با عمو غریبی کردی اما بعدش با همه به خصوص نی نی نازشون صمیمی شدی و همه اسبابا بازیاتو با سخاوت کامل میاوردی میدادی بهش تا باهات دوست بشه     روژین کوچولو فقط هفت ماهش بود اما خیلی خوش خنده بود و از تو هم خیلی خوشش اومده بود!     از اینکه دیدم مثل بیشتر بچه ها دست به روژین جون نمیزدی و دست و پاشو نمیکشیدی و اذیتش...
25 مهر 1390

دختر نازم

  سلام نفسک مامان !     نازنازی من این مدت که حرف زدنو یاد گرفتی همه لحظه های من با تو پر از تجربه های جدیدن ... دیگه میدونم و مطمئنم که همه حرفامو میفهمی!     الان دیگه وقتی کاری میکنی که میدونی ممکنه مامان ناراحت بشه یواشکی از محل ارتکاب جرم در میری و وقتی ازت میپرسم کی اینکار بد و کرده میگی آقاهه !!!   دختر گلم الان چند وقته که سرد و گرم و هم یاد گرفتی و وقتی برات غذا میارم اول که گرمه خودت میگی مامانی داغ ! و بعد خودت فوتش میکنی ... وقتی هم که سرد شد میگی سرده و میخوریش ...     ...
20 مهر 1390

روز کودک

  سلام بهترینم !     عشق من ما چند روز پیش تولد آراز پسر خاله محبوبه دعوت بودیم ... خیلی خوش گذشت به خصوص به تو که از دیدن اینهمه نی نی و سر و صدا کلی هیجانزده شده بودی     از صبح بهت میگفتم شب میخوایم بریم تولد نی نی تو هم میگفتی بلود نی نی و دست میزدی !   توی تولد خیلی دختر خوبی بودی و همش دست میزدی تا بقیه برقصن !   وقتی کیک تولدو آوردن خیلی دوست داشتی بری انگشتتو بکنی توش اما مامان نذاشت ...   عسلم قول میدم با کیک تولد خودت هرکاری دوست داشته باشی بتونی بکنی ....     شب قبلش با بابایی رفتیم تا برای ...
16 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد