دختر نازم
سلام نفسک مامان !
نازنازی من این مدت که حرف زدنو یاد گرفتی همه
لحظه های من با تو پر از تجربه های جدیدن ...
دیگه میدونم و مطمئنم که همه حرفامو میفهمی!
الان دیگه وقتی کاری میکنی که میدونی
ممکنه مامان ناراحت بشه یواشکی از محل ارتکاب جرم در میری
و وقتی ازت میپرسم کی اینکار بد و کرده میگی آقاهه !!!
دختر گلم الان چند وقته که سرد و گرم و هم یاد گرفتی
و وقتی برات غذا میارم اول که گرمه خودت میگی
مامانی داغ ! و بعد خودت فوتش میکنی ...
وقتی هم که سرد شد میگی سرده و میخوریش ...
اسم کوچیک مامان و بابا رو هم یاد گرفتی
وقتی میگی تینا ! به این فکر میکنم که تا حالا هیچکس
انقدر قشنگ اسممو صدا نزده
به خودت هم میگی آنینا ...
عشق مامان
نمیدونم این علاقه شدیدت به آّب کی از بین میره !
الان چند وقته که میایستی جلوی سینک ظرفشویی
و آب بازی میکنی کلا وقتی آب میبینی برات فرقی نداره
توی حموم باشی یا توی حیاط یا پای سینک ظرقشویی !
البته بیشتر خونه مامان بزرگینا اینکارو میکنی
چون بیشتر روزها اونجاییم ...
وقتی با عروسکات بازی میکنی
هی نازشون میکنی و آخرشم
براشون لالایی میخونی و میخوابونیشون ...
هر وقت از جایی میریم بیرون
بای بای میکنی و حتما هم بوس میفرستی
عروسک من
دوستت دارم یه عالمه
از اینکه داری هر روز بزرگتر میشی
و هر روز بهم نزدیکتر میشی خیلی خوشحالم