ماه من

  سلام ماه من !   عسلم وبلاگت خیلی گردو خاک گرفته خیلی وقته اینجا چیزی ننوشته م روزا برامون گذشت و حالا دختر ناز من خیلی بزرگ شده و تولد 3 سالگیش رو هم جشن گرفته !   عزیزم جشن تولدت خیلی خوب بود و خیلی هم به تو هم به بقیه خوش گذشت تا چند روز هم با کادوهای تولدت سرگرم بودی     تنها مهمون کوچولوی تولدت روژان بود که خیلی دوستش داری   امیدوارم هر روزت پر از لحظه های قشنگ و شاد باشه قشنگم تولدت مبارک !   ...

  سلام عزیزم !   اینروزا روزای سخت ما بود و شاید هنوز هم هست ... بابایی پاشو عمل کرده و خیلی درد داره روزهایی که گذشت زیاد قشنگ نبود یعنی اصلا بجز تو هیچ چیز قشنگی توش نبود !   یه وقتایی که دلم میگرفت میگفتی مامان چرا ناراحت شدی ؟! ناراحتم که انقدر زود معنی ناراحت شدنو فهمیدی .... منو ببخش عروسکم   اما میگذره مثل همیشه ...     از خودت بگم که اینروزا عاشق نقاشی کردن شدی به خصوص با مداد شمعی هنوزم کتاب خوندنو خیلی دوست داری و اینکه قبل خواب همیشه اول به من میگی قصه بگو بعدم میگی من بگم و خودت همونو تکرار میکنی ...   ...

  سلام گل قشنگم !   خوشگل من اینروزا خیلی اصطلاحات جالبی توی حرفات به کار میبری بعضی وقتا که کسی یه کاری میکنه که از نظرت بامزه میاد میگی: ای ناقلا !!!   عاشقتم ناقلای من ....     چندوقت پیش یه شب دلت هوای عمو محسنو کرد برام خیلی جالبه که انقدر دوستش داری !!! البته اونم خیلی باهات مهربونه و دوستت داره اونشب همش میگفتی با عمو محسن بریم کوه آش بخوریم ... خلاصه زنگ زدیم بهشونو رفتیم چندساعتی کوه و آش خوردیم و خیلی هم به تو هم به ما خوش گذشت   انقدر عمو محسن اونشب اونجا با تو بازی کرد که اصلا دوست نداشتی ازش جدا شی !   هفته پیش خاله مون...

  سلام زندگی من !   خوشگلکم امروز روز پدره و این روز واسه من خیلی خاطره بر انگیزه چون سومین روزی که من فهمیدم یه فرشته توی دلم لونه کرده روز پدر بود !   اون سال نمیدونم بابایی چه حسی پیدا کرد از اینکه توی روز پدر میدونست که تا چند ماه دیگه یه بابای واقعی میشه !   امروز با زبون شیرینت چند بار به بابایی روزشو تبریک گفتی منم میگم :بابایی آنیتا روزت مبارک !!!   امسال کادوی روز پدر و با خود بابایی خریدیم و البته من و تو هم کلی واسه خودمون خرید کردیم     عسلم این چند روز که مامان بزرگ و بابابزرگ از اصفهان بعد از ٣ ماه اومده ب...

  سلام شکلاتم !   اینروزا سر مامان خیلی شلوغه و وقت نمیکنه خیلی برات مطلب بنویسه ....   اما سعی میکنم عکساتو بذارم این عکس مال روز مادره که با بابایی رفتیم پارک مورد علاقه تو و کلی بهت خوش گذشت ........   اینروزا بازی مورد علاقه ت علاوه بر بدو بدو بپر بپره به خصوص روی تخت ما ...     چند وقت پیش هم مهمونی دوره خونه خاله پگاه بود اینم عکس دخمل من توی مهمونی !     شیرینتر از همیشه اینروزا بعضی وقتا که خیلی دوست داری یه کاری رو برات انجام بدیم میگی : اینکارو بکن باشه عزیزم ؟!   منو بابا که ع...