ماه من

دختر خوردنی من !

  سلام نفسکم !   مامانی چند شب پیش خاله محبوبه و خانواده شون شام مهمون خونه ما بودن ... شب خیلی خوبی بود به خصوص برای تو و آراز خیلی خوب با هم بازی میکردین وتمام مدت هیچ صدای ناراحت کننده ای از اتاقت نمیومد و من از این موضوع خیلی خوشحال بودم اونشب اتاقت خیلی شلوغ شد و تقریبا هیچی دیگه سر جای خودش نبود که البته اینشم واسه من خیلی شیرین بود چون حتی از ظاهر اتاقت هم معلوم بود که خیلی بهتون خوش گذشته     گل ناز مامان پریروز هم تولد پسرای دو قلوی خاله سمیه بود و باز هم به ما خیلی خوش گذشت و تو هم خیلی دختر ماهی بودی ...
12 ارديبهشت 1391

آنیتا و پارک !

  سلام آبنبات من !   با اینکه بابایی هنوز پاهاشو عمل نکرده و یه کوچولو درد داره اما هر شب با ما میادو سه تایی میریم پارک !   فکر کنم اینروزا شادترین لحظه ها رو پارک بهت میده به منم همینطور با دیدن خنده ها و شادیهای تو ...   نزدیک خونه ما دو تا پارک هست یکیش سر کوچه مونه و فقط تاب و سرسره و الاکلنگ و چند تا وسیله دیگه داره و همیشه خیلی شلوغه واسه همین ما بیشتر میریم پارک چندتا کوچه بالاترمون که لوازم برقی داره و تو هم عاشقشونی .... البته هر از گاهی پارکای دیگه رو هم امتحان میکنیم چیزی که برام قشنگه اینه که با بچه های دیگه خوب همبازی میشیو خیلی هم زود شیطنتاشونو...
6 ارديبهشت 1391

جوجه لب !

  سلام نازنازی خودم !   خوشمزه من چند شب پیش رفتیم خونه خاله منا و حسابی به همه مون خوش گذشت اونجا فهمیدم خیلی بزرگ شدی چون دیگه سر هر چیزی با ابولفضل بحثتون نمیشد و دوستای خوبی برای هم شدین و تمام مدت داشتین با هم بازی میکردینو ما هم از این موضوع واقعا راضی و خوشحال بودیم انقدر اونجا بهتون خوش گذشت که وقت اومدن با اینکه ساعت ١ شب بود هم گریه تو در اومد هم ابولفضل !!!   چند روز پیش هم نوبت مهمونی دوره مون خونه خاله راحله بود که ما بعد از مدتها تونستیم شرکت کنیم و حسابی تلافی چندتا مهمونی قبلو که نرفته بودیم در آوردیم !   دیشب دوستت ارشیا اومده بود خونه مون ...
30 فروردين 1391

بدون عنوان

  سلام عسلکم !   نمیدونی اینروزا چقدر از مصاحبتت لذت میبرم آخه همش داری سخنرانی میکنی عزیزم مدام میگی این چیه ؟ اون چیه ؟ بعدم خودت شروع میکنی به توضیح دادنو کلی مامانو روشن میکنی ... عزیزم از بعد از تعطیلات هوا یه مقدار گرم شدو منو تو هر روز پارک بودیم و بعضی روزا هم خونه پدربزرگ که همش به گشت و گذار توی حیاط میگذشت اما الان چند روزه که بازم هوا سرد شده و بارون بهاری یه سره میباره و تو هم نمیتونی بری پارک یا توی حیاط واسه همین همش توی فکر پارکی و وقتی داری با خودت حرف میزنی هی میگی میرم پارک سرسره بازی ! چندشب پیش شام دعوت بودیم خونه مامان بزرگ ...
29 فروردين 1391

تعطیلات

  سلام عشقم !   تا شب قبل از تحویل سال منو بابایی همچنان در تکاپو بودیم که خونه مون واسه سال جدید آماده باشه ... امسال سفره هفت سینمون خیلی شتابزده چیده شد اما همونشم واسه تو خیلی جالب بود به خصوص قسمت فوت کردن شمعاش وقت تحویل سال ... مثل پارسال مامان بزرگو بابابزرگ مهمون سفره هفت سین ما بودن و سال خیلی قشنگ شروع شد و برعکس پارسال لحظه تحویل سال بیدار بودی و حسابی از دیدن مامان بزرگو بابابزرگ خوشحال !   قشنگم دلم میخواست اولین مهمونی توی خونه جدیدمون تولد قشنگت باشه واسه همین یه جشن کوچیک گرفتیم اما چون خیلی خسته بودمو زیاد کار داشتم اصلا نفهمیدم که چه اتفاق...
18 فروردين 1391

سال نو مبارک !

  سلام نانازم !   روزهای آخر سال واسه ما خیلی مشغله داشت بالاخره جابه جا شدیم و با اینکه خیلی کار باید واسه خونه انجام میدادیم و کلی هم خرید داشتیم و کلی کارای جورواجور و خسته کننده اما همه شون خیلی قشنگ بود   تو هم این مدت خیلی خوب با ما راه اومدی بیشتر وقتا پیش پدر بزرگ میموندی و منو بابایی میرفتیم دنبال کارای خونه تمام وقتی که ازم دور بودی صورت ماهت جلوی چشمام بود و همش دلم واست تنگ میشد ! گل من یه سال خوب در کنار هم بودیم با همدیگه از تمام لحظه هاش گذشتیم برای من یه سال دیگه لبریز از احساس مادرانه برای تو پر از شور و شوق کودکانه...
1 فروردين 1391

اتفاق مهم

  سلام خوشگلکم !   مامانی از روز تولدت برات بگم که مامان بزرگا و بابابزرگا با عمو جون اومدن خونه ما به تو خیلی خوش گذشت چون همه دنیای کوچیکت با فوت کردن شمع کیک و دیدن دیوارهای تزیین شده غرق شادی شده بود و من با دیدن خنده روی لبهات یادم میرفت کجامو دارم چیکار میکنمو چه اتفاقی داره میفته !!! فعلا این یه عکسو از تولد کوچیکت میذارم تا هروقت تولد اصلیتو گرفتیم بقیه شو بذارم چون عاشق شمع فوت کردنی بعضی وقتا با صورت میری توی شمع واسه همین اینجا عمو و بابابزرگ گرفتنت !   شب قبل از تولدت روشا و خاله مریم زنگ زدنو تولدتو تبریک گفتن و ازشون ممنونم هر بار ر...
20 اسفند 1390

تولدت مبارک !

  سلام ماه من !     عسلم مامان امروز خیلیییی خوشحاله باورش نمیشه که دختر کوچولوش امروز 2 ساله میشه ...   نمیدونی که من و بابا 2 ساله که لحظه به لحظه فقط از عشق تو زنده ایم فقط به خاطر تو زنده ایم ... فقط تو رو میبینیم فقط تو رو دوست داریم   دنیای ما به تو خلاصه میشه به خوشحالیات به  آرزوهات به دوست داشتنیات و رویاهای قشنگی که  برات داریم ....       دیگه دختر کوچولوی ما بزرگ شده دیگه پاهای کوچولوی نازش کنار ما میدون لبای قشنگ قرمزش برامون شعر میخوونن دستای سفید مهربونش نوازشمون میکنن و این یعنی همه چیز...
11 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد