دختر خوردنی من !
سلام نفسکم !
مامانی چند شب پیش خاله محبوبه و خانواده شون
شام مهمون خونه ما بودن ...
شب خیلی خوبی بود به خصوص برای تو و آراز
خیلی خوب با هم بازی میکردین وتمام مدت هیچ صدای ناراحت کننده ای
از اتاقت نمیومد
و من از این موضوع خیلی خوشحال بودم
اونشب اتاقت خیلی شلوغ شد و تقریبا هیچی دیگه
سر جای خودش نبود
که البته اینشم واسه من خیلی شیرین بود
چون حتی از ظاهر اتاقت هم معلوم بود که خیلی بهتون خوش گذشته
گل ناز مامان
پریروز هم تولد پسرای دو قلوی خاله سمیه بود
و باز هم به ما خیلی خوش گذشت
و تو هم خیلی دختر ماهی بودی
فقط اونجا پای یکی از مهمونا خورد به پات و یه کم دردت
اومد و یادتم نمیرفت و وقتی تولد تموم شد
تا سوار ماشین شدی برای بابایی توضیح دادی که چه اتفاقی
برات افتاده و هنوزم یادته و هر از گاهی پاتو
که یه کم قرمز شده به من نشون میدیو میگی
خاله خورد به پام ... بعدم خودت میگی حواسش نبود !!!
عروسک مهربونم
اینروزا بیشتر از قبل با لگوهات سرگرم میشی
و تقریبا روزی 100 تا به قول خودت برج میسازی ...
چند شب پیش داشتی با بابایی قبل از خواب
بازی میکردی که یه دفعه چشمت افتاد به گوش بابایی
و گفتی :
گوشتو برم !!!
این تیکه کلام باباییه که هر جای وجود دختر نازشو
میره و دیگه هم برنمیگرده ....
عاشق حرفاتم
کوچولوی خوردنی من !