مهمونی
سلام شیطون بلای مامان !
دختر گلم دیروز نوبت مهمونی خونه خاله زهرا
بود و ما خیلی خوشحال بودیم که میتونیم بریم مهمونی !
دیروز ظهر تو برعکس همیشه 3ساعت و نیم خوابیدی و
وقتی هم که از خواب بیدار شدی خیلی کسل بودی
واسه همین من فکر کردم مهمونی زیاد بهمون خوش نمیگذره
اما خوشبختانه اشتباه کرده بودمو
دیروز به هردومون خیلی خوش گذشت ...
آریانا هم که از کوچیکیاتون با هم دوست بودین
خیلی بزرگ شده بودو با هم خیلی خوب بودین
البته تو با همه بچه ها خوب بودی
و با همه شون بازی میکردی
و من با خیال راحت با دوستام مشغول بودم
چند بار دیدم که داشتی به بچه های دیگه میوه میدادی
و شیرینی میذاشتی دهنشون !
یا از اسباب بازیهای که پیدا کرده بودی بهشون میدادی
عزیزم دیروز یکی از بهترین روزهای مهمونیای ما بود
از اینکه با خوبیات لحظه های هردومونو قشنگتر کردی
ازت ممنونم
امیدوارم همیشه زندگیت پر از روزهای قشنگ باشه ...
دوستت دارم قشنگم