آنیتا و خاله خرسه
سلام عسلم ! ما چند روز پیش مهمونی بازنشستگی خاله مامان دعوت بودیم خیلی شلوغ بود و تو هم کلی شیطونی کردی وقتی هم که خسته شدی ناهار نخورده ما رفتیم خونه تا تو راحت بخوابی آخه یه کوچولو از سرما خوردگیت هنوز مونده بود و تو زیاد حوصله نداشتی اما اونروز یه خاطره قشنگ برام داشت اونم لحظه ای بود که توی اتاق خاله یه عروسک خرس بزرگ دیدی و خیلی از دیدنش هیجانزده شدی نشسته بودی پیشش و هی نازش میکردی شاید چون بزرگ بود فکر کرده بودی واقعیه !!! دوستت دارم و میدونم که توی دنیا ...
نویسنده :
تینا
16:28