بای بای پستونک !
سلام خانوم طلای مامان !
عزیزم تو تا 4 ماهگی خیلی دل درد داشتی و
بعضی وقتا انقدر گریه میکردی که از حال میرفتی
دلدردت خیلی با داروهای معمول خوب نمیشد
البته اینا قابل قبول بود تا اینکه یه مدت
تمام شب رو که خواب بودی میخواستی مامان بهت بچسبه و
با اینکه گرسنه ت نبود فقط میخواستی یه چیزی توی دهنت باشه
واسه همین با اینکه منو بابا اصلا دوست نداشتیم بهت
پستونک بدیم تصمیم گرفتیم فقط موقع خواب پستونک بخوری
تا هم تو خوب بخوابی هم مامان !!!
البته به این راحتی که گفتم نبود
بابا و مامان خیلی روی سلامت تو حساسن واسه همین با دندونپزشک
مشورت کردیم و پستونکی که اون بهمون توصیه کرد و تضمین کرد
که اصلا روی دندونا و فکت اثر نمیذاره برات خریدیم
پستونک گرفتنت خیلی سخت بود مثل با شیشه خوردنت
اما بالاخره قبولشون کردی و به هردومون واسه آرامش بیشتر و
بودن قشنگتر کنار هم کمک کردی ...
اما حالا دیگه دختر من واسه خودش خانومی شده و
دیگه حتی واسه خوابیدن هم به پستونک نیازی نداره
دخترم تو خیلی راحت و بی هیچ زحمتی پستونک و کنار گذاشتی
و حالا دیگه حتی موقع خوابیدن هم پستونک نمیخوری
خیلی خوشحالم که بهش وابسته نشده بودیو
برخلاف من که فکر میکردم خیلی اذیت بشی
اصلا برات مهم نبود که پستونک باشه یا نباشه ...
دیدی گفتم دیگه خانوم شدی !!!
عاشقتم خانوم کوچولوی نازم
از اینکه همیشه با من همراهی و توی همه کارات با آرامشت
منو آروم میکنی ازت ممنونم
یه روز تو هم مثل من اینو باور میکنی که :
تو بهترین دختر دنیایی