بازی
سلام عسل مامان !
جیگرم نمیدونی چقدر شیطون شدی و از اون مهمتر نمیدونی
که من چقدر شیطونیاتو دوست دارم
سری پیش که خاله شیما اومده بود خونه مامان بزرگ تو با ارمیا
رفتی توی کمد رختخواب های خونه مامان بزرگ بازی کردین
از اون به بعد کمد رختخوابها و بازی کردن توش واسه تو یه عادت شده
شایدم چون تورو یاد ارمیا همبازی خوبت میندازه انقدر دوستش داری
میدونی مامان هم وقتی کوچیک بود خیلی از بازی تو کمد رختخوابهای مامان بزرگش
خوشش میومد واسه همین اینکارت واسم خیلی قشنگه یاد آوریه خاطرات خودمه
راستی بجز بازی توی کمد از بازی با دمپاییای مامان بزرگ هم خیلی خوشت میاد
قبلا نمیتونستی اونارو پات کنی فقط میذاشتیشون روی پات یعنی پات کردی
اما این چند روزه خیلی تلاش میکنی تا بتونی پاهای کوچولوتو بکنی
توی دمپاییها والبته موفق هم میشی
قربون خودتو اون دنیای ساده ی قشنگت برم که توش میشه
با یه دمپایی خوشحال شدو با یه کمد ساعتها خندید
مرسی که منو توی دنیای قشنگت راه میدیو توی شادیهات شریکم میکنی