آفرین !
سلام عزیزکم !
اینروزا که سر من حسابی گرمه فکر و خیالای جورواجوره
دختر نازم همش با حرفاش دلمو آب میکنه ...
دیروز صبح بعد از یه شب کم خوابی صبح زود بیدار شدی و
بر خلاف مامان حسابی سر حال بودی
بعد منو به زور بیدار کردی
و از قیافه م فهمیدی که خیلی خوش اخلاق نیستم واسه همین
همش بهم میگفتی مامانی جان !!!
چند روز پیش که داشتی با بابایی بازی میکردی "جان "گفتنو
یاد گرفتی و برای اولینبار هم به بابایی گفتی پدری جان !
و چون با استقبال ما رو به رو شدی خیلی این کلمه رو
به کار میبری
عروسکم
از وقتی شروع کردی به حرف زدن همیشه به مامان بزرگ میگی
" مانایی "
مامان بزرگ خیلی این اسمو که براش گذاشتی دوست داره و
میگه مانایی خیلی قشنگتر از مامان بزرگه
منم این اسمو خیلی دوست دارم دختر مبتکرم !
عشقم
چند وقته که وقتی یه چیزی میبینی که نمیدونی چیه
یا اسمشو بلد نیستی بهم نشون میدیو
میگی :
این چیه ؟
بعد که من اسمشو بهت میگم بهم میگی :
آفرین !!!
بعدم برام دست میزنی ....
قشنگم
بازی نسبتا قدیمیت که خیلی دوستش داری
اینه که بری سر کمد لباساتو
لباساتو دونه دونه از چوبشون در بیاری و بیای به من
نشون بدی و بگی :
ببین چه قشنگه !!!
بعدم همه رو بندازی رو زمین تا مامان بیاد جمعشون کنه
و هر از گاهی هم هوس میکنی
یکیشونو بپوشی ...
فرشته نازم
هر روز بیشتر عاشقت میشم
آخه
تو همه دنیای منی
و من عاشقانه دنیای قشنگمو با دستای
کوچولوی مهربونش
با نوازشای دلنشینش
با بوسه های آبدارش
دوست دارم