بازی جدید
سلام آبنبات مامان !
عزیزم این مدت خیلی اتفاق خاصی نیفتاد
جز اینکه شب عید غدیر ما شام خونه دوست بابایی دعوت بودیم
شاید واسه من یه کم دلچسب نبود اما به تو خیلی خوش
گذشت چون دوتا نی نی اونجا بود و سرت حسابی بهشون
گرم بود
مهمونیشون خیلی پر سر و صدا بود و تو هم
پا به پای بزرگترها اونوسط بدون اینکه اصلا به منو بابایی
توجه کنی میرقصیدی و خوش میگذروندی و
خلاصه همه اونجا میگفتن چقدر دخترتون پایه ست !!!!!!!
منو بابا هم مدام چشممون به تو بود که یه وقت
کسی اونوسط بهت نخوره .......
دیشب که با بابایی رفته بودیم خرید
بابایی واست یه سک سک خرید و توش
دو تا نقاب بود یکیش خرگوش بود و یکیش شیر...
دیشب بازی جدید تو با بابایی همین بود
شما شده بودی خرگوش خانوم و بابایی شده بود
آقا شیره و کلی سرتون با بازیتون گرم شده بود
و تو خیلی از این بازی خوشت اومد
دیروز هم رفتیم آتلیه و چند تا عکس خوشگل از
خودمون و البته بیشتر از دختر نازمون
توی هفتمین سالگردمون
انداختیم...
تمام این سالها واسه ما قشنگ بوده
منو بابا در کنار هم !
میخوام بدونی
تمام سالهایی که نبودی جات توی زندگیمون خالی
بود ...
منو بابا با تو دوباره عاشق شدیم
ما با تو دوست داشتنو فهمیدیم
به اندازه تمام روزهایی که نبودی و ما دوست داشتیم که باشی
به اندازه تمام لحظه هایی که هستی و ما از داشتنت لذت میبریم