مسافرت
سلام خوشگل من !
عسلم ما چند روزی با بابابزرگ رفته بودیم مسافرت
ارومیه خونه خاله شیما ....
گل من تو خیلی قطار دوست داری
چون تقریبا هر روز یکبار قطار مترو رو میبینی
و از دیدنش هربار کلی ذوق میکنی و باهاش بای بای
میکنی و تا رد بشه و بره چشم ازش بر نمیداری
واسه همین ما با قطار رفتیم ...
توی راه خیلی دختر خوبی بودی
ماه هم کامل بود و تمام مدتی که بیدار بودی
داشتی از پنجره کوپه مون به اون نگاه میکردی
وقتی رسیدیم از دیدن ارمیا انقدر خوشحال شدی
که نمیدونستی چیکار کنی ...
این چند روز خیلی با هم بهتون خوش گذشت
بیشتر وقتا خیلی با هم خوب بودین
و با هم بازی میکردین به خصوص ماشین بازی که
تو هم دیگه توش حرفه ای شدی
اما بعضی وقتا هم یه کم از همدیگه خسته میشدین و
یه شب با هم رفتیم بند
جای با صفایی بود با هوای عالی و خنک
تو هم حسابی خوشحال بودیو شامت رو هم خوب
و با اشتها خوردی
اونجا بابابزرگ برای تو و ارمیا ٢تا بادکنک خرید
انقدر از بازی باهاش لذت بردی و ذوق کردی
که دلم نیومد عکسشو برات نذارم
عزیزم این مسافرت خیلی بهت خوش گذشت
از اینکه انقدر دختر خوبی بودی و با خوبیت باعث شدی
به همه مون خوش بگذره ازت ممنونم
امیدوارم یه روز هم بتونیم با هم بریم مسافرت
خونه خاله منا ....
وقتی رسیدیم خونه عمو امیر و خاله مریم و روشا
اومدن خونه ما
تو هم با روشا سرگرم شدی
البته خیلی سرش داد زدی اما میدونم وقتی بزرگتر
بشی حتما دوستای خوبی برای هم میشین
عمواینا خیلی زود رفتن و باز
منو تو با هم تنها شدیم و زندگی روزمره به سراغمون اومد
عسلم امیدوارم همه لحظه های زندگیت پر از شادی باشه
و هر روز که برات میگذره از روز قبل قشنگتر باشه
بخند و بدون که مامان هیچوقت از خنده ات سیر نمیشه