عسلم
سلام گل نازم !
عزیزم چند شب پیش ما برای شام مهمون داشتیم
تو از صبح منتظر بودی تا مهمونامون بیان و
چون بهت گفته بودم نی نی میخواد بیاد کلی هیجانزده
بودی و مرتب میگفتی با نی نی بدو بدو !
یعنی با نی نی بدو بدو بازی کنم
هر چی مامان بهت گفت که نی نی هنوز نمیتونه راه بره
باورت نمیشد تا اینکه مهمونامون اومدن و دیدی
واقعا نمیتونه بدو بدو کنه !
الهی فدات شم که کلی از صبح امیدوار شده بودی
که یه همبازی قراره بیاد
البته روژینو خیلی دوست داشتی و حیووناتو
آورده بودی و دونه دونه میدادی دستشو
و همش با تعجب بهش نگاه میکردی !
اما خب انتظارت از نی نی یه همبازی واسه دویدن بود ...
دیروز صبح که بازم مامان تنبل خوابالو بود و
در برابر بیدارشو های تو خودشو میزد به اون راه
تو یه چیز قشنگ بهش گفتی
" عسلم "
باورش واسم خیلی سخت بود که تو به مامانی بگی عسلم
نفهمیدم چطوری از جام پریدم و بعدش
انگار نه انگار که خیلی خسته بودمو دوست داشتم
بازم بخوابم !!!
ازت ممنونم مهربونم
به خاطر تمام لحظه های قشنگی که بهم میدی
واسه همه ابراز علاقه های کودکانه ت که صادقانه بهم
میبخشیشون
واسه همه دلگرمی ای که از نگاههای قشنگت میگیرم و
نمیتونم با هیچی عوضشون کنم ...
دوستت دارم عسلم
خوشحالم که تو رو دارم
و با داشتن تو انگار همه دنیا رو دارم