واکسن
سلام عشق قشنگم !
مامانی چند روزی از واکسن 18 ماهگیت میگذره و
الان دیگه خوب خوب شدی ...
روز اول خیلی پات درد گرفته بود
بابا بزرگ اومده بود پیش منو تو تا تو اذیت نشی
مدام توی بغلش بودی و اصلا نذاشت راه بری
بعدم که توی بغل من خوابیدی
تمام مدت روی پات دستمال گرم میذاشت
واسه همین پات اصلا ورم نکرد
(بابا بزرگ ازت ممنونیم که انقدر کمکمون میکنی)
مامانی زیاد هم تب نکردی
تنها چیزی که سخت بود خوردن استامینوفن بود
که اصلا دوستش نداشتی و منو بابا
با هزار ترفند و با گریه
بهت میدادیم
مارو ببخش اما چاره ای نداشتیم...
خلاصه که دیگه تا چند سال از واکسن خبری نیست
و نمیدونی چقدر از این موضوع خوشحالم
دختر گلم تو خیلی خانومی
حتی وقتی که حالت خوب نبود هم اصلا اذیت نکردی
از بزرگ شدنت خوشحالم
و از داشتنت و بودن در کنارت
از بازیهای تکراری هر روزه ت
از غرغرای قشنگت وقتی دارم کار میکنم
از خنده های شیرینت وقتی دلم یه دنیا گرفته
از دستهای کوچولوی گرمت وقتی دستامو میگیره و
دنبال خودش میکشونه
از همه اینا خوشحالم
اونقدر خوشحال که اگه تا آخر عمرم بخندم کمه !
ازت ممنونم به خاطر همه خوبیهات
به خاطر همه لحظه های قشنگی که فقط با بودنت
به من هدیه دادی
با تمام وجودم دوستت دارم دختر نازم