توجه کنین !
سلام دوست داشتنی من !
قشنگم اینروزا خیلی خانوم شدی
روزا بیشتر وقتتو با خودت مشغول بازی میشی و
به خصوص این چند روز که بابایی برات وسایل آشپزی و
پذیرایی خریده همش توی عالم خودت داری مهمون داری میکنی
و منو یاد کوچیکیای خودم میندازی که عاشق
ظرف و ظروف اسباب بازی بودم و توی عالم خودم
مرتب برام مهمون میومد !
گل ناز مامان
هنوز عاشق بدو بدو کردنی و
به خصوص وقتی میریم خونه پدربزرگ کلی با پدربزرگ بدو بدو میکنی
و بعضی وقتا هم خودت تنهایی شروع میکنی به دوییدن
و همش دوست داری همه جمع به دوییدنت نگاه کنن
اگه بدویی و کسی نگاهت نکنه
میگی :
تبجه کنین ! ( توجه کنین )
قربون این حرفات برم که نمیدونم از کجا یادشون میگیری ؟!
وقتی کتاباتو میخونی دیدنی میشی
به عکساشون نگاه میکنی و قصه تعریف میکنی
قصه هات همیشه اینطوری شروع میشه :
یکی بود ... یکی نبود ...
خدا بود ... هیچکی نبود ...
از وقتی بابا بازم خونه چادریتو بر پا کرده روزی چند بار
منو میبری خونه خودتو کلی از اینکه من میام
توی خونه خودت خوشحال میشی و دوست داری بیشتر بازیارو
اونجا با هم انجام بدیم
دیروز مامان تولد چندتا از دوستاش دعوت بود
و قرار بود از نی نی های گل خبری نباشه
واسه همین تو هم رفتی خونه پدربزرگ و تا من بیام
حسابی پدر بزرگو دوونده بودی و کلی بهت خوش گذشته بود
به منم خیلی خوش گذشت
گرچه تمام مدت دلم برات تنگ شده بود و وقت برگشتن
اصلا نفهمیدم مسیر چطوری تموم شد و
منو به تو رسوند ...
دوستت دارم عروسک خوشگلم